درد خانواده ی ایرانی اینه که هی به بچه میگه درس بخون درس بخون تا شاید یه چیزی بشی ولی هیچوقت نمیاد بهش یاد بده چجوری باید زندگی کنه از طرفی هی میناله که وای چرا بچه ها بلد نیستن تنها زندگی کنن و وقتی موقعیتش پیش میاد و بچه طالبه که تنها زندگی کنه مانعش میشن و به زور میخوان با خودشون همراهش کنن! این چه جور خود درگیری هست که دچارش شدن من واقعا درک نمیکنم. 

خیلی محترمانه گفتم من برای سفر به روستا نمیام و میخوام 1 هفته خونه تنها باشم اولش گفتن باشه هرطور راحتی و فلان! تا اون عجوزه ( به اصطلاح خواهر) رایشونو زد و چی شد که نظرشون برگشت و گفتن نه توام باید با ما بیای روستا؛ و من هم گفتم نه خیر نمیام و حالا همه دپرس و عصبانی نشستن منو فحش میدن. خوبه بهشون گفتم میخواید برید به من کاری نداشته باشید پس فردا نشینید بگید تو گند زدی توی عیدمون! 

خب الان اون خراب شده برف اومده بعدشم 5 نفر آدم توی یه چهاردیواری که قد آشپزخونه ماست باید زندونی بشیم نه نت داره نه دسترسی راحت به شهر چرا باید برم؟ و چرا نمیتونم تنها بمونم و باید اعصاب خوردی بکشم؟ پاشید خبرمرگتون برید دیگه.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

مدرسه نیکان Gabriel بهاران دل نوشته های نگار نیکوکاری مجله خبری تخصصی شهر دزفول وبلاگ شب عشق ویدیو کلوپ همه چی موجوده Heather